یکی از فانتزی هام اینه که دلم گرفت گریه کنم. بعد مامانم بیاد در بزنه بیاد تو اتاقم بغلم کنه بعد من سرمو بذارم رو پاهاش بخوابم!
وااااای خدا یعنی میشه؟؟!
یکی از فانتزی هام اینه که دلم گرفت گریه کنم. بعد مامانم بیاد در بزنه بیاد تو اتاقم بغلم کنه بعد من سرمو بذارم رو پاهاش بخوابم!
وااااای خدا یعنی میشه؟؟!
یکی از فانتزیام اینه که کنکور اول بشم بعد خبرنگارا بیان حمله کنن سمت من. بعدش تو ازدهام جمعیت محو شم برم پی کار خودم
یکی از فـانـتزیام اینه کــه
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری،
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم
یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه و موقعی که عروس میخواد بله رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نه باهاش ازدواج نکن ، من هنوز دوستت دارم … بعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق !
یکی از فانتزی هام اینه برم سره کلاس هندسه،
... بگم این درسا بسه
کاشکی این زنگ بخور دل به دلدار برسه !!
بعد استاد حذفم کنه !
من پاشم نگامو بندازم توو نگاش
درحالی که میرم تو افق
تعداد صفحات : 2