loading...
پارس جوک|برترین اس ام اس ها|برترین جوک ها|
حسین بازدید : 54 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)
توی شهر قل مراد اینا قیمت بلیط اتوبوس را از 25 تومان به 5 تومان کاهش دادند . قل مراد اعتراض کرد . 
ازش پرسیدند : چرا اعتراض می کنی ؟ 
گفت : اون موقع پیاده که می رفتم 25 تومان به نفعم بود . حالا پیاده که می رم 5 تومان به نفعمه !
حسین بازدید : 51 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)

قل مراد طناب بسته بود به کمرش 
می‌گن : چرا این کارو می‌کنی ؟ 
می‌گه : می‌خوام خودکشی کنم
می‌گن : خوب احمق ببند به گردنت
می‌گه : نه بابا بستم به گردنم دیدم دارم خفه می شم ، بستم به کمرم .

حسین بازدید : 55 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)
قل مراد : من وقتی رو کله‌ام وامی‌ستم خون تو سرم جمع میشه، ولی وقتی روی پاهام وامی‌ستم، خون تو پاهام جمع نمی شه، می دونی چرا اینجوریه ؟
دوست قل مراد : خوب معلومه دیگه، چون پاهات مثل کله‌ات تو خالی نیستند !!!
حسین بازدید : 61 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت

در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام

دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ

گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟

من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر

من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار

دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه

دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت

در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!

حسین بازدید : 62 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)
«همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد»
 
موقـع بحث هوو  لیک هیاهـــــو می کرد!
 
بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید
 
نصف شب در شکـم آن زنه چاقو می کرد!
 
وقتی از رایحه ی عشق سخن می گفتم
 
زود پا می شد و تی شرت مرا بو می کرد
 
طفلکی مادر مــن آش که می پخت زنم-
 
معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو می کرد
 
بهـــر او فاخته می دادم و می دیدم شب
 
داخل تابـــه به آن سس زده کوکو می کرد!
 
آخـــــــر برج کــــه هشتم گرو نه می شد
 
باز از مـــــن طلب ماهــــی و میگو می کرد
 
فیش دریافتــــــــــی بنده از او مخفی بود
 
زن همکـــــار ولی دست مـــــرا رو می کرد
 
دخل یکمـــــــــاه مرا می زد و ظرف یکروز
 
خـــرج مانیکــــــــور و میزامپلی مو می کرد
 
گـــــر نمی دادم بــــــا اشک سر مژگانش
 
آب می زد بــــــــــه ته جیبم و جارو می کرد
 
هر زنی غیر خودش عنتــــر و اکبیری بود
 
شخص «جینا...» را تشبیه به «...لولو» می کرد!
 
مثل آن کارتـــــون از لطف مداد جـــــــادو
 
بوالعجب شعبده ای بــا چش و ابرو می کرد
 
دکتر تغذیه ای داشت که ماهی صد چوق
 
می گرفت از مــــن و تقدیم به یارو می کرد
 
صد گرم چونکه بر آن اسکلت افزون می شد
 
عصبی می شد و لعنت بـــه ترازو می کرد
 
عاقبت هیکل پنجــــــاه و سه کیلویی را
 
خون دل خورده و پنجــاه و دو کیلو می کرد
 
حسرت زندگی خواهــــر خود را می خورد
 
کاو بــــه مچ - تـــا سرآرنج- النگو می کرد
 
نظـــــــــــر مادرش از هر نظری حجت بود
 
هر چــــــــه می کرد فقط با نظر او می کرد
 
بر خلافش اگـــــر آن دم نظری می دادم
 
لنگــــــه ی کفش نثــــار من هالو می کرد
 
کاشکی دست بزن داشتم امــا چه کنم
 
که خدا قسمت او شوهـــــر مظلومی کرد!
حسین بازدید : 61 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)

پسرم، در زمان دَقیانوس
پسری بود نام او «قُلیوس»
 
مثل آشیل بود و رویین تن
بدنش سفت بود عین چُدَن
 
بود هنگام جنگ در کشور
دست تنها، حریف یک لشکر
 
نه کس مثل و هم ردیفش بود
نه کس در جهان حریفش بود
 
تا زد و عشق بر دلش تابید
شُتُر عشق بر دَرَش خوابید
 
پهلوان را به یک دراز و نشست
دختری ریزه میزه، داد شکست
 
در نبرد جمالِ صورت و صوت
ای بسا پهلوان که شد ناک اوت
 
می کند هرکسی، به هر تقدیر
پیشِ یک دلبری گلویش گیر
 
نرود عشق، خواه یا نا خواه
تا نشیند طرف به خاک سیاه
 
باری آن پهلوان نام آور
داد تغییر شغل و شد شوهر
 
بعد عمری نبرد مردانه
شد سلحشور آشپزخانه
 
وز پس عشق نا بهنگامی
از شکوهش نماند جز نامی


ای بسا مردمان که گمنامند
کشته ی عشق نابهنگامند
 
عاشق یار دلفروز شدند
نشکفتندو غنچه سوز شدند
 
نیست در عشق ،نام و پول و پله
پسرم بیخودی نکن عجله

حسین بازدید : 59 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)

صبح هر روز مادرم غُر زد

خواهرم هِی به من تلنگر زد

 

که بيا زن بگير آدم شو

فارغ از غصّه‌های عالم شو

 

که بيا زن بگير پير شدی

بی‌نهايت بهانه‌گير شدی

 

زن نداری، عبوس و غمگينی

زندگی را سياه می‌بينی

 

زن بگيری هميشه کيفوری

از غم و غصّه تا ابد دوری

 

آسمان رنگ تازه می‌گيرد

از تو دنيا اجازه می‌گيرد

 

شاه داماد می‌شوی پسرم

پادشاهی کن، ای تو تاج سرم

 

هر چه تلخیست می‌شود شيرين

يک نباتیست که... بيا و ببين...

 

زندگانيت می‌شود روشن

ناگهان از شرار ِ تابش ِزن

 

می‌کند روشن از خودش، شب تار

جان تو مثل نور لامپِ هزار!

 

کاملاً روبراه خواهی شد

مثل خورشيد و ماه خواهی شد

 

سر و وضعت رديف... جنتلمن

صاف و صوف و اتو کشيده... خَفَن

 

جمع خواهی شد از خيابان‌ها

از سر کوچه‌ها و ميدان‌ها

 

خانه‌ات توی «کوچه‌ی خوشبخت»

مثل خانی نشسته‌ای بر تخت!

 

***

الغرض گفت و گفت... خامم کرد

عاقبت خر شدم... حرامم کرد

حسین بازدید : 59 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)
خانمــی با همســــــرش گفــت اینچنیـــــن :

کای وجــــــودت مــــایه ی فخـــــر زمیــــــن !


ای که هستـــی همســـری بس ایــــده آل !

خواهشــــی دارم .. مکُــــن قال و مقـــــال !

هفــــت سیـــــن تازه ای خواهــــــم ز تـــــو

غیـــــــر خرج عیـــــد و … غیــــر از رختِ نو

“سین” یک ، سیّاره ای ، نامــــش پـــــراید

تا برانـــــــــم مثـــــــل بـــــرق و مثــــــل باد

“سین” دوم ، سینــــه ریـــــزی پُر نگیـــــــن

تا پَــــرَد هــــوش از سر عمّـــــه شهیــــن !

“سین” سوم ، یک سفـــــر سوی فـــــرنگ

دیـــــــــدن نادیــــــــده هـــــــای رنـگ رنـگ

“سین” چارم ، ساعتی شیـــــک و قشنگ

تا که گویـــــم هست سوغـــات فرنــــــگ

“سین” پنجـم ، سمــــع دستـــورات مــن !

تا ببالــــــم مـــــن به خــود ، در انجمــــن !

….

آنگه ، آن بانـــــو ، کمـــــــی اندیشــــه کرد

رندی و دوز و کلَـــــــــک را پیشــــــــه کرد !

گفــــــت با ناز و کرشمـــــه ، آن عیـــــال !!

من دو “سین” کم دارم ، ای نیکـو خصال !

….

گفت شویش : من کنــــــــــون یاری کنم

با عیال خویـــــــــش ، همکـــــاری کنم !!

“سین” ششم ، سنگ قبـــری بهر من !

تا ز من عبـــــــرت بگیرد مـــــــــرد و زن !

“سین” هفتم ، سوره ی الحمد خوان …

بعد مرگــــــم ، بَهر شــــوی بی زبان !!!
حسین بازدید : 59 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)

از چی بگــــم برات ؟ شاید قصه دوس داری        قصهء امتحان تو دانشــگاهِ روستایی
اگه قصه تلخه ، مثه چایی تو استکانِ                بد ترین جای دنیا ، سالنِ امتحانِ
که نشستند مثه بُــز و هی میگن کاشکی         یه مراقبِ خوب جای این لجن داشتیم
رضا برگـشــت ، از بغلی جوابِ گرفت                 یهو مراقب پرید روش تقلبو گرفت
اون مراقـبِ بد ، با داد و فریاد گفــت                   زود برو بیرون ، ولـی دَرَم قفل بود …
بدبخــــت شدم ، تقلبُ گرفت ازم ایـــــزد            ای کاش جای گرفتنش، یکم منو میزد
اون دانشجو مُـــرد ، در راه کلاسـی که               مراقبـش دل نداره ، مثـه پلاسـتیکه
اصَـن سیـنگل میخواد، دفتـرو کتابُ ببـنده            دیگه درس نمیخونه، میگه مدرک کیـلو چنده
از چی بگـــــــــم؟ استادی که خیلی خوشگله      یا جوابِ ســؤالی که خیلی مشگله؟
یا اون مراقـب که تقـلـبُ هی کِــــــش بده             دلم میخواد با خوار مادرش وفقش بده
هی گفت جاتُ عــوض کنُ من حوصله کــردم        تـــو سالن امتحانات یه مُدلِ برده ام
یـهـو دیـدی برگـهء امتــحانُ ذره ذره کــردمُ             کارِ خودمــو خودشــو یه سَــــره کردم

حسین بازدید : 59 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)
ازدحام و فشار از هر سو

زور آرنج و ضربه زانو

بدترین بوی عالم است الحق
بوی سیر و پیاز و عطر و عرق


کارمند و محصل و عملی
کامبیز و غضنفر و مملی


تاجر و دزد و دکتر و بیکار
لاغروچاق و سالم و بیمار
حرف‌های سیاسی و گله‌ها
بحث تبعیض‌ها و فاصله‌ها


گاه دعوای عده‌ای سالار
فحش‌های به‌شدت کش‌دار
یک نفرغرق در سطور کتاب
یک نفر هم کنار او در خواب

تعداد صفحات : 41

درباره ما
Profile Pic
پارس جوک|برترین اس ام اس ها|برترین جوک ها|زیباترین اس ام اس ها|همه جور جوک و اس ام اس|زیباترین مطالب طنز|زیبا ترین جوک ها|pars-joke.ir|
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از کدام قسمت سایت بیشتر استفاده می کنید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1210
  • کل نظرات : 37
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 123
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 382
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 382
  • بازدید ماه : 522
  • بازدید سال : 530
  • بازدید کلی : 159,539